کوتاه و مفید

نقاط حساس و زخم های روانی

* «نویسندگان: مددکار اجتماعی لیندا بلوم، و کارشناس‌ارشد مددکاری چارلی بلوم»

همۀ ما نقاط حساسی داریم که، درصورت تحریک، به‌راحتی موجب آشفتگیمان می‌شوند و ما را به‌طور غیرمعقولانه‌ای در حالت دفاعی و زودرنجی قرار می‌دهند. این حالت مانند زمانیست که جای زخمی نو را فشار می‌دهید. حال جای زخم‌هایی که همچنان بر روح ما قرار دارند و تسکین نیافته‌اند نیز یادآور این نکته هستند که این نقاط حساس به توجه، عشق و شاید بخشش یا زمانی بیشتر برای التیام نیاز دارند. برخی از ما آنقدر خوش‌شانس هستیم که تنها جای چند زخم بر روانمان وجود دارد، بقیه‌مان زخم‌های بیشتر، گاهی حتی بسیار بیشتری، را بر روان خود داریم.

وقتی به‌طور تصادفی با یکی از این زخم‌های روانی در همسرتان برخورد می‌کنید، بلافاصله متوجه آن خواهید شد. همسرتان اجازه می‌دهد که این نقاط زخمی را دریابید، اما احتمالاً هنگامی که دست روی آنها می‌گذارید همسرتان «آخ» یا «ببخشید، اما فکر کنم دستت را روی یکی از زخم‌های من گذاشتی» نخواهد گفت، بلکه ممکن است با عصبانیت و فریادهایش روبه‌رو شوید. یا شاید سکوت اختیار کند و کلافگی و دمدمی‌مزاجی به سراغش بیاید. یا گریه کند. یا شاید هم وقتی از او می‌پرسید «چه شده؟» با پاسخ «هیچ» روبه‌رو شوید. و احتمالاً اگر همسرتان دست روی زخم‌های روانی شما بگذارد، شما نیز همین رفتارها را نشان خواهید داد. فرد با کنارکشیدن، عصبانی‌شدن یا سکوت اختیارکردن احساس امنیت بیشتری پیدا می‌کند، زیرا این نقاط زخمی بیش از اندازه دردناک هستند، به‌طوریکه نمی‌توان بدون احساس ترس یا رنج درباره‌شان صحبت کرد.

دست‌گذاشتن روی زخم‌های روانی دیگران یا دست‌گذاشتن دیگران بر روی زخم‌های روانی خودمان امریست که نه به «اگر»، بلکه به سوال «چه وقت؟» مربوط می‌شود.  توضیح آنکه نمی توان گفت «اگر دیگران دست روی زخم های ما بگذارند چه می شود» زیرا این اتفاق قطعا روزی خواهد افتاد. به همین دلیل شاید سوال مناسب تر این باشد که «چه وقت قرار است دیگران بر زخم های روانی مان دست بگذارند». زیرا شاید تنها افراد بسیار محدودی هستند که از این زخم‌ها در امان بوده‌اند. گاهی ما دیگران را برآشفته می‌کنیم و گاهی دیگران ما را.

نقاط حساس در اوایل دوران زندگی (معمولاً در کودکی) شکل می‌گیرند، یعنی زمانی که از ترس تنبیه‌شدن یا خجالت نمی‌توانستیم به آزردگی یا دردهایمان اعتراف کنیم. یا « نمی توانستیم اعتراف کنیم که درد کشیده ایم یا آزرده شده ایم».  پیغام درونی یا بیرونی که دریافت می‌کردیم چیزی از این قبیل می‌بود: «چطور می‌توانی این‌قدر احمق باشی؟» یا «چه مرگت شده؟» (که البته هیچ یک سوال واقعی نیستند و بیشتر جنبۀ تنبیهی یا نکوهشی دارند.) همچنین ممکن است این پیغام‌ها در قالب تهدید یا دشنام باشند، مانند «واقعاً برایت متاسفم»، «آبرویمان را بردی»، «دیگر تحملت را ندارم»، «عین باباتی»، یا «خیلی خودخواهی.»

یا ممکن است ویژگی جسمی یا شخصیتی خاصی داشته باشیم که از آن خجالت می‌کشیم. اگر کسی، به‌ویژه از نزدیکانمان، دست بر روی این نقاط حساسمان بگذارد تجربه‌ای عذاب‌آور خواهیم داشت. واکنش ما در این مواقع معمولاً دفاعی و تهاجمی است. گرچه تقصیر همسرمان نیست که این زخم‌ها بر روانمان ایجاد شده‌اند، اما گمان می‌کنیم که کار آنها بوده. درواقع آنها تنها این زخم‌ها را لمس کردند، زخم‌هایی که در ناخودآگاهمان همچنان نیاز به مراقبت داشته‌اند و هنوز التیام نیافته‌اند. در روابط متعهدانه می‌توان برای درمان این زخم‌ها بر روی همسر خود حساب کرد.

به‌قول معروف می‌توانیم به این مواقع بعنوان مشکل یا فرصت نگاه کنیم. منظور مواقعیست که نزدیکانمان دست بر روی زخم هایمان می گذارند؛ آنها یا این زخم ها را بدتر می کنند (مشکل)، یا ممکن است آنها را تسکین دهند (فرصت).  این مواقع فرصتی هستند که می‌توان به ترس‌، شرم‌، خشم یا اندوه‌های گذشته‌مان توجه نشان دهیم. به‌جای پرخاشگری به‌خاطر یادآوری این مسائل، بهتر است شرایط مناسبی را فراهم کنیم تا بتوانیم از این درد و رنج‌های گذشته عبور کنیم و به آرامش برسیم.

 

در اینجا به مراحل این فرآیند می‌پردازیم:

  1. آگاهی: با آگاهی از این نقاط دردناک متوجه عقاید و تصورات منفی و محدودکننده‌ای می‌شویم که دربارۀ خود در گذشته داشتیم. روبه‌روشدنِ شجاعانه با این عقاید و تصورات امری ضروریست.
  2. کنجکاوی: منظور این است که به‌جای «کشتن پیام‌رسان»[1] با پرخاشگری و قضاوت‌هایمان، نسبت به وضعیت خودمان کنجکاو باشیم و ببینیم مشکل در کجا نهفته است.
  3. مسئولیت‌پذیری: فرافکنی موجب می‌شود عقاید منفی راجع به خودمان ریشه بگیرند و چنین گمان کنیم که قادر به حل مشکلاتمان نیستیم. تا زمانی که اوضاع را خود به دست، و مسئولیت حل مشکلات را خود بر گردن نگیریم، به فرافکنی و انداختن تقصیرها بر گردن دیگران ادامه خواهیم داد.
  4. حمایت و پشتیبانی: درمان واقعی زمانی شروع می‌شود که به‌جای پرخاشگری به همسرمان به‌خاطر لمس این نقاط حساس، توجه خود را به آنها معطوف کنیم. آسیب‌پذیری پشتیبانی و حمایت را می‌طلبد. هنگامی که دست از سرزنش همسرمان و مقصر دانستن وی برداریم، او نیز برای کمک به ما انگیزه پیدا خواهد کرد.
  5. آسیب‌پذیری: هنگامی که اجازه می‌دهیم همسرمان از احساساتمان آگاه شود، او نیز انتظاراتمان از خودش را درک خواهد کرد. این انتظارات ممکن است بسیار بدیهی و آسان باشند، مثلاً از او بخواهیم راجع به فلان مسئله‌ای که برایمان دردناک است حساسیت بیشتری نشان دهد.
  6. همدلی: محبت به خود امری ضروری در فرآیند درمان و بهبودی محسوب می‌شود. وقتی به این نتیجه می‌رسیم که افرادی توانا، لایق و دوست‌داشتنی هستیم، آنگاه به درک مثبتی از خودمان خواهیم رسید و دیگر شخصیت مشکل‌داری که در گذشته داشته‌ایم برایمان مانعی نخواهد بود.
  7. مشارکت: این فرآیند دیگر موجب پرخاشگری نخواهد شد، بلکه به امری دوطرفه میان شما و همسرتان تبدیل می‌شود که هر یک از شما دیگری را در امر درمان یاری می‌کنید. با نشان‌دادن عکس‌العمل‌های محترمانه و محبت‌آمیز، اعتماد جای زودرنجی و آسیب‌پذیری را خواهد گرفت.

 

با تمرین و تکرار شاهد تاثیر مثبت سریع این موارد بر یکدیگر و رابطه‌تان خواهید بود. هنگامی که دیگران بر زخم‌هایتان دست می‌گذارند الگوهای رفتاری دفاعی را نشان می‌دهید که برای سالها و حتی دهه‌ها در شما وجود داشته‌اند و بعید است بتوانید آنها را به‌سرعت به الگوهای رفتاری غیردفاعی تبدیل کنید. اما با پشتکار این کار نیز شدنی است. وقتی از زنجیر عذاب‌های گذشته که تمام زندگی‌مان را در اختیار گرفته‌ بودند رهایی می‌یابیم، دیگر محال است بخواهیم به آن وضعیت بازگردیم!

 

لیندا بلوم، مددکار اجتماعی و چارلی بلوم، کارشناس‌ارشد مددکاری اجتماعی در سال 1972 ازدواج کردند و رابطه‌شان تا امروز ادامه داشته است. آنها از سال 1972 بعنوان روانکاو و مشاور رابطه با افراد، زوجین، گروه‌ها و تشکیلات زیادی برخورد داشته‌اند. پرفروش‌ترین کتابشان به نام «101 چیزی که کاش وقتی ازدواج کردم می‌دانستم: درس‌هایی ساده برای تداوم عشق» بیش از 100000 نسخه فروخته و به زبان‌های فراوانی ترجمه شده است. آنها دوره‌ای به نام «رازهای روابط زناشویی فوق‌العاده» را در ابردانشگاه 1440 اسکاتس والی واقع در کالیفرنیا از 26 الی 28 آوریل تدریس می‌کنند. برای اطلاعات بیشتر به وبسایت www.bloomwork.com مراجعه نمایید.

[1] همانطور که مشخص است در اینجا از زبان استعاره استفاده شده. در گذشته پادشاهان افرادی را که حامل خبرهای بد بودند را می کشتند. حال در اینجا نیز منظور این است که نباید کسی را که دست روی زخم های روانیمان گذاشته و تلخی آن را به یادمان آورده را، با پرخاشگری و قضاوت، کشت، زیرا او به اصطلاح تنها حامل خبر بد بوده و تقصیری نداشته.

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *